کتاب مولانا و حکایت رنج انسان
کتاب مولانا و حکایت رنج انسان
ای باد بیآرام ما، با گل بگو پیغام ما ای گل گریز اندر شِکّر چون گشتی از گلشن جدا
ای گل ز اصل شکری، تو با شکر لایقتر شِکّر خوش و گل هم خوش و از هر دو شیرینتر وفا
رخ بر رخ شِکّر بنه، لذت بگیر و بو بده در دولت شِکّر بجه از تلخی جور فنا
در این غزل زیبا، باد بیآرام میتواند پیام و الهام معنوی خداوند باشد که انسان را خطاب میکند و گل نیز نمادی از انسان است که اسیر این جهان محنت زده شده و با تصورات و تلقیهای غلط از اصل خویش و از شهد و شکر روحانی دور افتاده است. آنگاه خداوند به او خطاب میکند که حیف است چنین وجود لطيف و گرانبهایی به جای همنشینی با شِکّر و گلستان، در تاریکی و زندان ذهنیت نادرست خود اسیر شود و چوب زیان را بر سر خود بکوبد. وقتی این گُل، گلشکر میشود که رخ بر رخ عقل چارهساز خود نهد و از افکار منفی و ناصواب و قضاوتهای ناحق و نادرست چه در مورد انسانها و چه در مورد جهان و خداوند و چه در مورد خویشتنِ خویش پرهیز کند.
صفحه ۸۵