کتاب مرگ با تشریفات پزشکی (آنچه پزشکی درباره مردن نمی داند)
کتاب مرگ با تشریفات پزشکی (آنچه پزشکی درباره مردن نمی داند)
در جهان آدمهایی هستند که خیالپردازیهای تازهای داشتهاند. میتوانید آنها را در غیرمنتظرهترین جاها بیابید. و همین حالا، در حوزة ظاهراً پیشپاافتاده و بیتحریرِ اسکان سالمندان پراست از این آدمها. فقط در ماساچوست شرقی کلی از اینها پیدا کردم که فرصت بازدید از همهشان را هم نداشتم. من چند صبحم را با مؤسسان و اعضای مراکز بیکن هیلویلیج گذراندم. اینها نوعی گروه تعاونی در برخی از مناطق بوستون بودند که کارشان ساماندهی خدمات مقرون به صرفه (از کارهای تأسیساتی تا خشکشویی) است تا به سالمندان کمک کنند در خانههای خودشان بمانند. من با افرادی صحبت کردم که مراکز زندگی حمایتی را اداره میکردند و، با وجود همة مشکلات و موانع، همچنان به ایدههای اصلی کارن ویلسون پایبند بودند. هرگز آدمهایی مصممتر، خیالپردازتر و الهامبخشتر از آنها ندیده بودم. گاهی دلفسرده میشدم که چقدر اوضاع متفاوت میبود اگر آلیس هابسون سالهای آخرش را در یکی از این مراکز میگذراند و مثلاً جایی مثل نیوبریج، برنامهای مثل بدلِ عدنِ توماس بيل، خانة پترسنبورن یا مشابه آنها را میداشت. با حضور در چنین جاهایی، آلیس این شانس را داشت که با وجود ناتوانیهای خزندهاش زندگی خودش را ادامه دهد و به قول خودش، «واقعاً زندگی کند».
تفاوتها و تمایزهای اماکنی که از آنها بازدید میکردم مثل تفاوتها و تمایزهای حیوانات باغوحش بود. آنها شکل خاص یا اجزای مشترکی نداشتند.
صفحه ۱۹۳