کتاب مجموعه داستان های غلامحسین ساعدی (6 جلدی با قاب)
کتاب مجموعه داستان های غلامحسین ساعدی (6 جلدی با قاب)
روز جمعه است. پدرم چند دفتر و چندین بغل کاغذ آورده، جلو خود در اتاق نشیمن پهن کرده است. طاقچهها با اسناد هزینه، دفاتر مختلف، لیست حقوق کارمندان انباشته است. پدرم حسابدار ادارهی دارایی است. مادرم غرزنان از اتاق بیرون میآید و روی پلهها می نشیند و به اشاره مرا پیش خود میخواند:
_ میبینی چه خبره؟ میبینی چه خاکی به سرم شده، این هم جمعه هامون. چه کار کنم. بالاخره تا من نَمیرم از این زندگی خلاص نمیشوم. میدونم تا نصفه های شب ادامه داره، راه نرین، حرف نزنین، اون چی بود افتاد؟ یواش تر صحبت کن، دفتر کل من کجاس... هنوز اتاقها رو جارو نکردم. غذا نپختهام.
صفحه43