کتاب مجموعه اشعار نیما یوشیج
کتاب مجموعه اشعار نیما یوشیج
مرغ مجسمه
مرغی نهفته بر سرِ بامِ سرايِ ما،
مرغی دگر نشسته به شاخِ درختِ کاج
میخواند این، به شورش، گویی برای ما،
خاموشیای ست آن یک، دودی به روی عاج.
نه چشمها گشاده از او، بال از او نه وا،
سر تا به پای خشکی با جای و بیتکان.
منقارهایش آتش، پرهای او طلا،
شکل از مجسمه به نظر مینماید آن.
وین مرغِ دیگر، آنکه همه کارش خواندن است.
از پای تا به سر همه میلرزد او به تن.
نه رغبتش به سایة آن کاج ماندن است
نه طاقتش به رستن از آن جای دلشکن.
لیکن بر آن دو چون بری آرامتر نگاه
خواننده مردهایست، نه چیز دگر جز این،
مرغی که مینماید خشکی به جایگاه
سرزندهایست با کششِ زندگی قرین.
مرغی نهفته بر سرِ بامِ سرايِ ما
مبهم حکایتِ عجبی ساز ميدهد.
از ما برستهایست، ولی در هوای ما
بر ما، در این حکایت، آواز میدهد.
صفحه ۲۴۰