کتاب مامورهای اعدام
کتاب مامورهای اعدام
2 عدد
شِرلی: خیلهخب، میدونم! میدونم قراره یه جورِ نکبتی عصبانی باشین و میدونم چند ساعت شده و میدونم باید یه زنگ نکبتی میزدم، ولی هیچ اهمیت نکبتی برام نداره، داره؟! منتظر مرد تازهم بودم، پیتر، آره، پیتر، اصلا هم برام مهم نیست ازش خوشتون نمیآد چون من خوشم میآد ازش، یا اینکه خوشم میاومد ازش، تا قبل اینکه بره و دیگه اصلا برنگرده، برا همین هم ها ها، باز هم مسخرهم کنین که ظرف یه روز احمقانه عاشق یه کسی شدم، فقط چون با ماشین منو برد بِرنلی و بیمارستان بسته بود و بعد هم برد ساحل که بارون میاومد و بعد هم خونهش و اونجا کلی مدت باهام مهربونی کرد و یه بار هم بهم نگفت افسرده و باز هم مسخرهم کنین که حرفشو باور کردم.
صفحه ۱۴۲