کتاب مامان و معنی زندگی
کتاب مامان و معنی زندگی
2 عدد
«میدانم این زن، خود من هستم و هر کس نزدیکم بشود، به واسطهی من به مرگ معرفی میشود؛ این هم دلیل دیگری برای اینکه خیلی به دیگران نزدیک نشوم.»
تصویر زنی با گل سرخی بر گیسوان، طرح رمان مردی در گمراهه اثر رابرت سیلوربرگ را به ذهنم آورد که به طرز خارقالعادهای آینده را پیشبینی کرده است: یک مرد را به جهان تازه کشفشدهای میفرستند تا با نژادی از موجودات برتر و پیشرفته ارتباط برقرار کند. با اینکه انواع ابزار ارتباطی ممکن را به کار میبرد، از نمادهای هندسی، ثابتهای ریاضی و نتهای موسیقایی گرفته تا خوشامدگویی، فریاد و دستتکان دادن، به شکل متفرعنانهای مورد بیاعتنایی قرار میگیرد. ولی کوششهایش آرامش موجودات را برهم میزند؛ موجوداتی که اجازه نمیدهند این اهانت، بیکیفر بماند و درست پیش از بازگشتش به زمین، جراحی عصبی مرموزی رویش انجام میدهند. مدتها بعد است که متوجه ماهیت مجازاتش میشود: جراحی باعث شده دیگر نتواند نگرانی وجودی را تاب آورد. نه تنها دائما با دلهرهی فرا رسیدن مرگ محتومش دستوپنجه نرم میکند، بلکه محکوم به تنهایی نیز هست، چون هر کس از چند صد قدمیاش عبور کند هم گرفتار همان بلای نگرانی وجودی میشود.