کتاب مادر مانده
کتاب مادر مانده
اقدم: انگار در دنیای دیگریست خوش اومدی صنم جون! ببخشیدا تو رو خدا، من اصلا حالم خوب نیست، همهش حالت تهوع دارم، میدونی چرا که... همهش ذغال میخورم، مُهر نمازم نصف شده بس که به دندون میکشم. حالا خوبه زمستون روزگارمون کوتاهه وگرنه که دق میکردم از بیکسی. شب یلدایی یهو هوس هندونه کردم، ویاره دیگه صنم جون، تو که دیگه خوب میدونی چه جوریه. تو رو خدا به کسی چیزی نگی، آخه هیچ کی نمیدونه. گذاشتم تا خیالم راحت بشه، بذار جواب آزمایشمو بگیرم اون وقت بهش میگم تا بکُشتم. گفته میخواد بکُشتم.دبلند میخندد. یه چیزی میگم تو را خدا به کسی نگو صنم جون...
صفحه 62