کتاب مادر
کتاب مادر
چه مادر عجیبی که میبایستی در سکوت شبانگاه و در آن موقع که بچهها همه در خواب بودند، در پرده نگاه داشته شود و با چنان بهت و حیرت عظیم، به کتمان آن بکوشد. مادر جرئت نمیکرد حتی بزرگترین ناراحتی خود را نیز بروز بدهد. عجب آنکه آنوقتها که او به بچههای حلال خود آبستن بود، احساس هیچگونه ناراحتی نمیکرد، اما اکنون به محض اینکه اندک لقمهای فرومیداد، دلش آشوب میشد. بهنظر میآمد که این نطفه در شکم او با نیروی علفهرز، زمخت و سرکش رشد میکرد و بیامان، بدن او را میخورد و هیچ کس هم نمیبایستی
متوجه این جریانها بشود.
صفحه ۱۸۱