کتاب قتل عام در تلاتلولکو
کتاب قتل عام در تلاتلولکو
1 عدد
زیاد بودند پیاده و خندان میآمدند از هر سو روانه بودند، از خیابان ملکور اوکامپو، لا رفورما، خوارس و سینکود مایو دختران و پسران دانشجو بازو به بازو، شاد و سرحال درست مانند روزهایی که به شهربازی میرفتند. جوانانی سرخوش که از فردا، از چند روز بعد خبر نداشتند. خبر نداشتند که قرار است جسدهای متورم شان زیر باران بماند. خبر نداشتند در این شهربازی قرار است سیبل تفنگ بازی شوند. سیبلهای انسانی بچه هایی که همه چیز شگفت زده شان میکرد، بچه هایی که هر روز را روز جشن می دیدند تا این که روزی مالک غرفه ی تیراندازی از آنها خواست به صف شوند، مثل اردکهای روی سیبلهای متحرک، و بعد تق تق تق تق جلو چشم همگان آماده شلیک یکی یکی روی پرده ی سرخ پشتشان می افتادند.