کتاب فراتر از بودن
کتاب فراتر از بودن
مردها، پسربچههای مطیعی هستند. همانطور که به آنها یاد دادهاند زندگی میکنند. وقتی زمانی میرسد که باید مادرشان را ترک کنند، میگویند: قبول اما من به یک زن احتیاج دارم، حق دارم چند زن داشته باشم فقط برای خودم، زنی در تختخوابم، سرِ میز، مادری برای بچههایم و برای خودم که همچنان بچه باقی میمانم. و چون هنوز هم خیال میکنند بهترین راه نگه داشتن یک زن، ازدواج با اوست، پس ازدواج میکنند و ازدواج را بهعنوان مصیبت جدید و بیگاری اجتنابناپذیری، مثل بیگاری کارمندی یا خرید روزهای تعطیل، تحمل میکنند. مردها وقتی زن میگیرند دیگر به همسرشان فکر نمیکنند. با کامپیوتر بازی میکنند، قفسهای را تعمیر میکنند، چمنهای انتهای باغ را میزنند. این روش آنها برای استراحت، در یک زندگی پرتلاطم است. این روش آنها برای رفتن بدون رفتن است. با ازدواج چیزی برای مردها تمام میشود.
صفحه 67