کتاب شوایک | نشر نودا
کتاب شوایک | نشر نودا
کشیش کاتز تویی آن جام شراب و
منم آن مست خراب و
شب شعری که من و ماه به جویی بنشینیم
یکی غرق در آب و
دگری خیره به اعجازِسرابی
بنشینید خطر و ترس به جانم که اگر باز نیایی
و کماکان نگران ماه بگرید به دلِ جوی
بگوید ز شبِ موی تو و وسوسهی باز نشستن به دوچشمت
تو خیالی ، تو خیالی
که ز شرمت بکشد ماه حجاب و بشود باز هلالی
بنویسند دروغی و بدانند که فالی ...
چند نفر که قصدِ هم خوانی دارند، خراب کاری به بار میآورند.
کشیش کاتز بّسه ای قوم ثمود... نخونید... نخونید! اگه میریدید
از این خوندن بهتر بود.انگار شما نمیخواید به راهِ مسیح برگردید.
شما، راه گم کردهها به جای این که به طرفِ پدرتون برگردید
به طرفِ کی برمیگردید؟
خودئونسکی به طرف مادرمون.
کشیش کاتز نه مادرسگ؛ به طرف شیطان...! اون چشمهای باباقوریتون رو
به طرفِ بالا بندازید... به طرفِ بالا... اون دور دورها ... با تواَم،
می گم اون کورشدههات رو بنداز به آسمونِ بلند، اون وقت صفای
روحی پیدا میکنی...یادتون باشه که شما در محضرِخدایید.
صفحه 42 و 43