کتاب شهروندان خوب نباید بترسند
کتاب شهروندان خوب نباید بترسند
1 عدد
کنستانتین ساک را گذاشت زمین، ولی نرفت. هنوز داشت به دخترک نگاه میکرد. حالا به یاد مصلحت عمومی مصلحت عمومی از هر چیزی مهم تر بود ـ مگر تمام عمر همین را یادش نداده بودند؟ پس میشد کمی فریبکاری را بر او بخشید. میتوانست آن دخترک اورینکووار را به جای اورینکو در مسابقه ملکه زیبایی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی قالب کند. خودش او را تعلیم میداد. در آمفی تئاتر بزرگ کاخ فرهنگ مسکو، هر یک از شرکت کنندگان روی صحنه به اندازه انگشت کوچک بودند. کی میفهمید کدام به کدام است؟ و اما در مورد پخش تلویزیونی مراسم، نمی شد تأثیر دگرگون کننده لوازم آرایش، و کیفیت گیج کننده زرق و برق را دست کم گرفت. وقتی اورینکو در مسابقه ملکه زیبایی شهرشان، با آنهمه پودر و بزک، و مژه مصنوعیهایی که را فشار داد.گفت، انگار به هم میخورد، روی صحنه رفته بود، خودش هم خیلی شبیه خودش نبود. بلند گفت: «در ضمن می خواستم سرپرستی یه بچه رو برای دو ماه قبول کنم.» به حق شناسی دخترک یتیم فکر کرد، و دلش گرم شد.
صفحه ۱۱۱