کتاب سیصد و بیست و پنج
کتاب سیصد و بیست و پنج
آخرین ساعتهای آقای نخست وزیر
آخرین شب در خانهی دروس
در این شب یخ زدهی زمستانی، آخرین باری است که در دروس به سر میبری. در خانهات، در اتاق خوابت، روی این تشک نرم. روی این تخت چوبی روسی. زیر این لحاف سبک گرم. امشب آخرین شبی است که سرت را روی این بالش نرم سپید میگذاری. امشب آخرین شبی است که روی این تخت غلت میزنی. از این سو به آن سو میشوی و جان میکنی از شر دلشورهها خلاص شوی. از شر انتظار و دلواپسی. از شر تردید و هراس، امشب بیقراری و تپش قلبت بالا رفته. نفست گرفته. تشنهات شده و هر چند پارچ آب را خالی کردهای، زبان و گلویت هنوز خشکاند.
صفحه ۹