
کتاب سگ سالی
2 عدد
حالا همهی سگهای آبادی باهم پارس میکردند. همین چند لحظهی پیش بود که سگهای کنکیل جواب عوعوی کشدار سگهای قلعه را دادند. صدای جیغ مرغ و خروسها را که شنید، فهمید این پارس برای تاراندن روباه یا شغالی بوده که به یکی از مرغدانیهای قلعه زده.
مرغدانی مشتی رسول، علی دراز، کنیزحسین، محمود ایاز، کام شان؟ تپههای سنگی و خانههای گلی صدای هیاهوی مرد و زنی را از دوردست شنیدند. «بگیرش پدرسگ.» اگر مادرش هم بود همین را میگفت.
گرگو پشت دیوار هلسک هلسک میکرد. اگر چیز به دردبخوری داشت حتم برایش میانداخت، نداشت. آخرین لقمهی تافتون بیات شدهاش را همین جا، پشـت دیوار، دو ساعت پیش خورده بود. همان وقتی که سگهای آبادی یک ریز پارس میکردند و گرگو بین واق واقهای پراکندهاش، هلسک هلسکی التماس أميز میکرد. دادالله چندباری چخه چخه کرده بود و یک بار هم گفته بود کپهی مرگت را بذار پدرسگ.
صفحه ۷



فصل پنجم، فصل دیوانگی
معرفی نمایشنامهی اشتیاق باغبان نوشتهی ژان پیر سارازاک

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»

من از مخلوق خویش ترسیدم
معرفی کتاب حدیث شطرنج و آخرین روزهای سیسرو نوشتهی اشتفان سوایگ