کتاب سکوت دریا
کتاب سکوت دریا
من کاملاًدر مبل فرو رفته بودم و صورتم هم تراز دست چپ او قرار داشت، پس به خوبی می توانستم آن دست را ببینم؛ در واقع نمی توانستم چشم از آن بردارم، زیرا با نمایش دردآوری که پیش چشمم عرضه داشته بود نهایی ترین احوالات روحی مرد را آشکار می کرد...
آن روز آموختم که اگر کسی بداند دستها را چگونه باید دید، درخواهد یافت که آنها هم مثل چهرهی آدمی – و حتی بهتر از آن – پرده از عواطف و احساسات برمی دارند، زیرا دست چندان به اختیار شخص نیست. انگشتان آن دست ازهم باز می شد، جمع می شد ، فشرده می شد، به یکدیگر گره می خورد و بی اراده انواع حرکات دشوار را انجام می داد، حال آن که چهره و سر تا پای مرد همچنان بی حرکت و با عضلاتی گرفته مانده بود.
صفحه ۵۶