کتاب سوء ظن
کتاب سوء ظن
پزشک که پیرمرد را تنها گذاشت، پیرمرد مدتی طولانی بیحرکت در بستر دراز کشید. سوءظنش تأیید شده بود اما آنچه که میبایست اکنون سبب رضایتش شود، به وحشتش میانداخت. متوجه شده بود که درست حساب کرده، اما اشتباه عمل کرده بود. ناتوانی جسم را بیش از همیشه حس میکرد. شش روز از دست داده بود، شش روز وحشتناک را که نسبت به آن هیچ آگاهیای نداشت. امن برگر خبر داشت که چه کسی در پیاش است و ضربه را زده بود.
بالاخره خواهر کلری با قهوه و نان آمد و پیرمرد در جا نشست، آوردهها را با لجبازی، اما دودل، خورد و نوشید، مصمم تا به ضعفش حمله کند، و غلبه.
صفحه ۱۲۲