
کتاب سن عقل | نشر جامی
تابستان٬ هوا گرم بود و مرطوب. ماتیو زیر آسمان شفاف٬ از میان جاده میگذشت. دستهایش را تکان میداد و راه خود را از میان مزارع طلایی میجست. تابستان٬ تابستان دیگران. امروز برای او روز سیاهی بود که به کندی پیش میرفت٬ مثل تشییع جنازه در آفتاب. یک آدرس. پول. باید هم پاریس را زیرپا میگذارد. سارا میتوانست آدرس را پیدا کند. دانیل پول را قرض میداد. یا ژاک.
صفحه ۴۶



مِن باب راوی انسانهای عاصی و سادهدل
معرفی کتاب درسگفتارهایی دربارهی داستایفسکی نوشتهی جوزف فرانک

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»

الگوریتم موفقیت
معرفی کتاب سورس کد نوشتهی بیل گیتس