کتاب سرشت راستین انسان
کتاب سرشت راستین انسان
از نظر مارکس انسان با «اصل حرکت» شناخته میشود. و شایان ذکر است که او نظر عارف بزرگ یاکوب بوهم را در این مورد نقل میکند. اصل حرکت باید نه به طور مکانیکی بلکه همچون یک انگیزه، سرزندگی خلاق و انرژی فهمیده شود؛ از نظر مارکس عاطفهی انسانی «قدرت ذاتی انسان است که بسیار پرتکاپو برای متعلقاش میکوشد.»
مفهوم سازندگی و زایندگی در تقابل با مفهوم پذیرندگی هنگامی آسانتر دریافته میشود که دریابیم مارکس آن را چگونه در پدیدهی عشق به کار میبَرَد. مینویسد: «بگذار فرض کنیم که انسان، انسان است و رابطهاش با جهان، انسانی است. در این حال، عشق فقط میتواند با عشق مبادله شود؛ همچنان که اعتماد با اعتماد و غیره. اگر مشتاقی که بر دیگر مردمان تأثیر بگذاری باید شخصی باشی که واقعاً تأثیری برانگیزنده و امیدبخش بر دیگران میگذاری. هریک از روابطت با انسان و با طبیعت باید بیان خاصی باشد در تطابق با موضوع ارادهات؛ مطابق با زندگی فردی واقعیات. اگر عاشق هستی بدون این که متقابلاً عشق برانگیزی، یعنی اگر نمیتوانی با برآمدِ خودت در مقام شخص عاشق، از خودت شخص معشوق بسازی، آنگاه عشق تو سترون و مایهی شوربختی است.»