کتاب ستاره بخش
کتاب ستاره بخش
فصل اول
سه ماه قبل
همهی کسانی که بیرون از فروشگاه یا در حالِ گذر از زیر سایهی درختان اوکالیپتوس بودند و با بادبزن خود را باد میزدند توافق داشتند که هوا برای ماه سپتامبر بهطرزی غیرعادی گرم است. سالن جلسه در بیلیويل مملو از بوی صابون قلیایی و عطر کهنه بود و همه در لباسهای مجلسی پوپلین، و کت وشلوارهای تابستانی به تن در شلوغی تنگِ هم نشسته بودند. گرما حتی در دیوارهای چوبی هم نفوذ کرده بود و نالهی اعتراض و غیژغیژ چوبها نیز بلند شده بود. آلیس پشتسر بِنت در حرکت بود و بنت در امتداد ردیف صندلیهای پر به جلو میرفت. هر فرد که با آهی نیمهسرکوبشده از صندلی خود بلند میشد آليس معذرت میخواست و میتوانست قسم بخورد گرمای بدنِ همه به او منتقل شد.
«خیلی معذرت میخوام. خیلی معذرت میخوام.»
بنت بالاخره به دو صندلیِ خالی رسید و آليس که از شدتِ خجالت سرخ شده بود نشست و نگاههای چپچپِ اطرافیان را نادیده گرفت. بنت به یقهی کتِ خود نگاه کرد و غبارهای خیالی روی آن را پاک کرد و بعد متوجهِ دامنِ آلیس شد. زمزمه کرد: «لباست رو عوض نکردی؟»
«گفتی دیرمون شده.»
صفحه ۱۲