کتاب دوئل
کتاب دوئل
دو یادداشت به دست لائِفسکی رسید. یکی را باز کرد و خواند: «عزیزم، از اینجا نرو.»
فکر کرد: «احتمالاً این یادداشتو چه کسی نوشته؟ ساموئيلِنكو که نیست... شماس هم از این شوخیها نمیکنه چون اصلاً از جریان رفتن من خبر نداره... ممکنه کار فون کارِن باشه؟»
جانورشناس روی میز خم شده بود و مشغول کشیدن یک هرم بود. لائِفسکی احساس کرد که چشمهای فون کارِن میخندد.
پیش خود فکر کرد: «احتمالاً ساموئیلِنکو چیزی گفته.»
در یادداشت دیگر با همان دستخطِ شکسته و کج و معوج نوشته شده بود: «یک نفر روز شنبه جایی نمیرود.»
لائِفسکی فکر کرد: «چه شوخی ابلهانهای! جمعه، جمعه... .»
آن وقت احساس کرد که چیزی راه گلویش را بسته.
صفحه ۱۲۱