کتاب دختر گمشده
کتاب دختر گمشده
ماشین را پارک کردم و از کاجستان گذشتم. باران غوغا میکرد. به ساحل رسیدم. پلاژ خالی بود، نه جینو بود و نه مدیر. ساحل در زیر باران پوستهای سیاهرنگ شده بود که صفحه سفید دریا به آرامی خود را به آن میکوبید. تا اقامتگاه ناپلیها پیش رفتم و مقابل سایهبانی که متعلق به نینا و اِلِنا بود، توقف کردم، زیر تختتاشو بخشی از اسباببازیهای فراوان دخترک روی هم تلنبار بود و تعدادی هم در کیسه پلاستیکی بزرگی ریخته شده بود. فکر کردم چه میشد اگر تقدیر یا الهامی غیبی نینا را تنها به اینجا بکشاند، فارغ از بچه و هر چیز دیگر، خیلی عادی سلام و احوالپرسی کنیم. دو تا تختتاشو را باز کنیم و با نگاه کردن به دریا، تجربههایم را با آرامش تعریف کنم و هر از گاهی دستهایمان را به هم بدهیم.
صفحه 101
گشتوگذار در سرزمین رؤیاها
یادداشتی دربارهی کتاب «نفسم آکنده از رؤیاست» اثر سیلوانو آگستی
چگونه کتابها میتوانند به فراموشی عشقی ناکام کمک کنند؟
چه کتابهایی بخوانیم تا با شکست عاطفی کنار بیایم؟
کاش فلوبر رمان بزرگی از آمریکای معاصر مینوشت
جولین بارنز از رمان اخیرش، لزوم وجود خوانندگان مدرن، علاقهاش به کتابهای عجیب و خیالپردازی با اطلس جغرافیایی میگوید.