کتاب خیابان تمساح | نشر خوب
کتاب خیابان تمساح | نشر خوب
1 عدد
روزهای زرد زمستان، پر از ملال از راه رسیدند. رومیزی مشبک و مندرس برف، مثل لفافی نخ نما روی زمین رسی رنگ را پوشانده بود، بعضی از بامها بینصیب و همانطور برهنه سر جایشان ایستاده بودند؛ سیاه و قهوهای، کاهگلی و سفالی، پستوهایی با شیروانیهای غبارگرفته، ششهای تیره بادهای زمستانی در کلیسای جامع دودزده که الوار و تیرک و دکلها مثل دندههای انسان آن را سر پا نگه داشته بودند. هر روز، روشنایی طلوع از لولهها و کلاهکهای دودکشهای جدیدی پرده برمیداشت که در تاریکی شب سر برآورده بودند؛ دودکشهایی که از بادهای شبانه از جا در رفته بودند.