کتاب خون در رگ رویا نیست
کتاب خون در رگ رویا نیست
1 عدد
این میتوانست قصهى من و تو باشد ـ اگر اسم من هادی بود، اسم تو افسانه. آن وقت هر دو پناه برده بودیم به سایهی خنک خرابهای چندصد متر دورتر از محلهمان و رها شده بودیم روی خاک. تو با تکه چوبی روی زمین خط میکشیدی و من سعی میکردم موهای چسبیده به پیشانی خیست را نگاه نکنم و اولترا مزهی زهر ارقم میداد. بیست دقیقه بیشتر نمیتوانستی بمانی، وگرنه باز میثمتان قیامت میکرد و می خواست گوشیات را چک کند و پاپیچ میشد که بفهمد من را دیدهای یا نه.
راز ناگفتهی پشت نقابها
مروری بر کتاب صورتکها نوشتهی فومیکو انچی
ده کتاب برتر دربارهی افراد گمشده
این داستانهای منقطع که هم در رمانها و هم در زندگی واقعی اتفاق میافتند، به شدت تأثیرگذار و کلیدی برای یک اضطراب جهانی هستند
همهفنحریفی که زندگی را برای زندگی ترجمه کرد
خشایار دیهیمی: مروری بر زندگی و آثار