کتاب خواب نی لبک
کتاب خواب نی لبک
وقتی دانشآموز مارتین هابرلاند در هفده سالگی به عارضهی سینهپهلو جان سپرد، همه با دریغ از او و ذوق سرشار و هنرهای بسیارش هرگونه سخن میگفتند و او را سخت ناکام میشمردند، زیرا از هنرهایش در راه کامیابی سودی نجسته و بهرهی مالی نبرده، از دنیا رفته بود.
راستش این است که مرگ این جوان زیباروی بااستعداد بر دل من نیز دردناک افتاد و با اندکی افسوس با خود گفتم: ذخیرهی هنر در جهان بهراستی عظیم باید باشد که طبیعت جوانان باذوق را این طور با ریخت و پاش تباه میکند. اما طبیعت البته اعتنایی ندارد که ما دربارهی قرارِ مدارش چه فکر میکنیم و خزانهی هنر هم بهراستی به قدری پر و پیمان است که بهزودی هنرمندان ما بیننده و شنونده یا خوانندهای نخواهند داشت و جز همکار و رقیب نخواهند شناخت.
با این وصف، دریغ من بر مرگ این جوان به آن سبب نبود که خود او از این راه گزندی دیده یا بیرحمانه از نعمتهای بسیار زیبایی که تقدیر برایش ذخیره داشته بود بینصیب مانده باشد.
صفحه ۵۹