
کتاب خاطرات ادبی یک استاد
1 عدد
زودرس بودن در زندگی ادبی، زیانی بزرگ و نیز سودی بزرگ در بردارد. زیان بزرگ آن است که خوانندگان آن نویسنده کسانی که نام او را به یاد دارند سن او را خیلی بیش از آنچه هست می پندارند. من از کسانی هستم که این زبان را برده ام. سود بزرگ آن است که بسیار چیزها به یاد دارد که همسالان وی به یاد نسپرده اند. زیرا که در آن روزگار به این چیزها دلبستگی نداشته اند. این سود را نیز من برده ام.
چهل و پنج سال پیش در آغاز ۱۲۹۲، من وارد ادبیات شدم. آن روزها هنوز بیست سال نداشتم و اگر بر من خرده نگیرید که درین خردسالی ترا با ادبیات چه کار؟ پیش شما اعتراف میکنم که هنوز هجده سالگی من به پایان نرسیده بود؛ در آن زمان ایران و طهران چه بود؟ توضیح درین مطلب بحث درازی است. همین قدر عجالتا داشته باشید که آن ایران نه ایران امروز بود و آن طهران نه طهران امروز بدتر یا بهتر پیرتان می داند!



تکهای از تبار افسانهای آدمی
معرفی کتاب بتهوون، بیپرده نوشتهی جان سوشه

میخواهم رؤیای سیبها را بخوابم
معرفی نمایشنامهی عروسی خون نوشتهی فدریکو گارسیا لورکا

لافکادیو: شیری که گلولهها را با سوالات بزرگتر جواب داد!
معرفی کتاب کودک لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد نوشتهی شل سیلوراستاین