کتاب تراژدی کمدی پارس
کتاب تراژدی کمدی پارس
1 عدد
در این سال و روزگار مرز پرگهر، در دیر مغان میشود سگ شانس و عصبانی بود مثل امشب.
شبی از شبهای گرم و گرفته تهران است. آخر اردیبهشت ۱۳۷۱ هجری شمسی و من خسته و کوفته آمدم خانه دیر مغان مانند این سالهای دکتر بهرام آذری و دوستان جمع. اما چند دقیقهای از رسیدن من نگذشته که این دکتر خوب و شریف، دکتر محسن الله یاربیگ، پزشک اعصاب و بیماریهای روانی که من در سالهای اخیر او را گهگاه اینجاها دیدهام، باید نطفه مخمصه شب را در مغز من یکی تزریق نامرئی بفرماید. در محفل امشب من و دو تا دکتر هستیم و دو تا از یاران این سالهای ما از جمله سناریست تمیز خانم سرافراز که روی طول موج هم بودهایم - بدون ذرةالمثقالی عصبانیت و سگ شانسی.