کتاب تار عنکبوت
کتاب تار عنکبوت
لوک: اوه، چرا، توخیلی سادهای! وایستا تماشا کن که چی کار میکنم! یکی دو تا چشمه بلدم که
میشه آدمارو به حرف بیاری، چیزایی رو که نمیخوان بگن. (قلم اسکنه را از روی میز
برمیدارد.) اینو میبینی؟ خب اگه مرتب و قشنگ حرف نزنه، نشونش میدیم. (نیشخند سبعانهای
چهرهاش را میپوشاند.) ما تلافیشو سرش درمیآریم، من و تو!
بعدش اون میگه که کجا
قایمش کرده. فقط این آهنه رو میندازیم تو اجاق تا سرخ شه،
بعد کفش و جورابشو درمیآریم و
کف پاهاشو با این گرم میکنیم
براش. (وحشیانه) اونوقت میگه، اون چیزایی رو که ما میخواهیم میگه.
سوینی: آنی چی؟
لوک: کهنهای چیزی میچپونیم تو دهنش که صداش درنیاد. کاری نداره.
صفحه 72