کتاب بوف کور | نشر جاویدان
کتاب بوف کور | نشر جاویدان
در این اتاق که هر دم برای من تنگتر و تاریکتر از قبر میشد، دایم چشم به راه زنم بودم، ولی او هرگز نمیآمد. آیا از دست او نبود که به این روز افتاده بودم؟ شوخی نیست، سه سال، نه، دو سال و چهار ماه بود، ولی روز و ماه چیست؟ برای من معنی ندارد، برای کسی که در گور است، زمان معنی خودش را گم میکند - این اتاق مقبره زندگی و افکارم بود - همه دوندگیها، صداها و همه تظاهرات زندگی دیگران، زندگی رجالهها که همهشان جسما و روحاً یک جور ساخته شدهاند، برای من عجیب و بیمعنی شده بود. از وقتی که بستری شدم، در یک دنیای غریب و باور نکردنی بیدار شده بودم که احتیاجی به دنیای رجالهها نداشتم. یک دنیایی که در خودم بود، یک دنیای پر از مجهولات و مثل این بود که مجبور بودم، همه سوراخ سنبههای آن را سرکشی و وارسی بکنم.
صفحه ۵۹
مروری بر کتاب بوف کور اثر صادق هدایت