کتاب بورخس و اورانگوتانهای ابدی
کتاب بورخس و اورانگوتانهای ابدی
«داستانی نوشتهام دربارهی اعتصاب خدایان. خدایانی که حکمفرمای وجود آدمیزادند، یکی پس از دیگری دست به اعتصاب میزنند اما این مسئله کوچکترین تأثیری بر زندگی هیچکس ندارد. خدای شهوت، خدای میل، خدای خسّت و خدای سخاوت... اعتصاب هیچکدام از آنها تأثیری بر سرنوشت بشر ندارد، جز اندکی حس احتیاج و ذرهای سوءتفاهم. تنها وقتی که خدای تقارنها دست از کار میکشد، زندگی همه دگرگون میشود. در داستان من که اسماش «خدای تقارنها»ست، ادیپوس بیهیچ هیجانی در کهنسالی میمیرد، نوههایش دورش را گرفتهاند و او هرگز داستان حقیقی خودش را نمیآموزد.»
این دومینِ آن سه داستانی بود که برایت فرستاده بودم، خورخه، و جوابی نگرفته بودم. تو هم به روی خودت نیاوردی که این داستان را میشناختی یا نه. گفتی:
«بدون تقارن، اورانگوتان ابدی تا هر زمانی که بخواهد مینویسد و هرگز به هملت نمیرسد. در بهترین حالت، یکی از شعرهای زمخت آن خویشاوند دور من، خوان کارلوس بورخس که مطمئناً تو اسماش را هم نشنیدهای را بازنویسی میکند. حقیقتاش، ما شک داشتیم که نکند شعرهای او نوشتهی یک بوزینه باشد.»
صفحه ۶۹