کتاب به سوی فانوس دریایی | نشر نیلوفر
کتاب به سوی فانوس دریایی | نشر نیلوفر
1 عدد
بهار بیبرگ و نوا، عریان و تابان همچون باکرهای غره به عفاف و از اثر عصمت ملامتجوی، با چشمانی به فراخی گشوده و مراقب بر کشتزاران لمیده بود و از کردار و پندار تماشاگران یکسره فارغ بود.پرو رمزی را، تکیه داده به بازوی پدر، شوهر دادند. مردم میگفتند: و چه بهتر از این. و اضافه میکردند: چقدر خوشگل شده!
با نزدیک شدن تابستان، با دراز شدن شامگاهان، خیالاتی بس عجیب در ذهن سحرخیزان، امیدواران، ساحلپویان، برکهآشوبان نقش میبست – خیال تبدیل گوشت تن به ذراتی که دستخوش باد بود، خیال شعشعه ستارگان در دلهای آنان، خیال به عمدا برآمدن پرتگاه و دریا و ابر و آسمان به هم و تلفیق عینی اجزای پراکنده رویای درون. در آن آینهها، ذهن آدمها، در آن برکههای ناآرامی که ابرها همیشه میگردند و سایهها ساخته میشوند، رویاها دوام میآوردند.
صفحه 152