کتاب به افق پاریس
کتاب به افق پاریس
1 عدد
گیوم بلان وقتی به پاریس رسید چیزی جز یک دفترچهی یادداشت، چند قلممو و امید و آرزو نداشت. یک راست به خیابانهای سنگفرش مونمارتر رفت و اتاقی کوچک در ارزانترین ساختمان اجاره کرد. فقط با یک هدف به این شهر آمده بود: نقاشی.
روزهای اول را به سرگردانی در بلوارهای شهر و سیروسیاحت گذراند. بعد از هر گردشی به اتاقش برمیگشت و هرچه دیده بود نقاشی میکرد. کودکان خردسال کنار فواره بازی میکنند. زنی که کمرش بر اثر کهولت سن خم شده و سبد خرید را به خانه میبرد. پنجرههای بلند و تاریک سان سولپیس. سگ گرسنهای که میان آشغالهای پاساژ ژرفروی دنبال غذا میگشت. پیدرپی صفحهها را با چشماندازهای خیابان پر میکرد. پاریس را اول به یاد سپرد و سپس روی کاغذ آورد، حس مکان در بندبندش جاری بود. هر روز که میگذشت شهر لا روشی فاصلهاش بیشتر میشد.
گیوم شبها پنهانی در کارتیه میچرخید. در خیابانهای مونمارتر هنرمندها موج میزدند، فضایی پرشور از نبوغ.
صفحه ۸۴مروری بر کتاب به افق پاریس را در وبلاگ آوانگارد بخوانید.