
کتاب بز زنگوله پا
1 عدد
یکی بود یکی نبود جز خدا هیچکی نبود.
یک بزی بود زنگولهپا، سه تا بچه داشت مثل ماه: یکی شنگول، یکی منگول، یکیش هم حبهی انگور.
روزی از روزها بزی به بچههایش گفت:
من دارم میرم صحرا علف سبز خوش بو بچرم، پستانهایم را از شیر چرب پر کنم برای شماها. اگر در نبود من یکی آمد در زد مبادا ندیده و نسنجیده در را به روش واکنیدها.
صفحه ۶



در جستوجوی موهای از دست رفته
معرفی کتاب کودک روزی که موهای بابا فرار کرد نوشتهی یورگ موله

تنهایی کافکا
معرفی کتاب یادداشتهایی برای دورا نوشتهی حمید صدر

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»