کتاب برف و آفتاب (داستان بیژن و منیژه)
نویسنده: فرهاد حسن زاده
بوی چوب سوخته همهجا پیچیده بود. همهجا٬ تمام دشت٬ حتی چاهی که بیژن درآن زندانی بود. بیژن عطرشاخههای شعلهور را حس میکرد. مثل نابینایی که چشم دیدن ندارد٬ دنیایش را باصداها و بوها معنا میبخشید. نمیدانست این آتش٬ روزگار تاریکش را روشن میکند یا نه؟ نمیدانست تا پیش ازسپیدهدم دلدارش را در برخواهد گرفت یا نه؟ هوا را با نقسی بلند به سینه داد. چاه از صدای آهش پرشد. دلش برای زمینی که شب را در آغوش کشیده بود٬ تنگ شد٬ برای منیژه که ایستاده بود لبهی چاه و خیره بود به آتش.
صفحه ۵
- نام کتاب: برف و آفتاب (داستان بیژن و منیژه)
- ناشر : فاطمی،طوطی
- تعداد صفحات: 107
- شابک: 9786226011334
- شماره چاپ: 1
- سال چاپ: 1398
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
- امتیاز: امتیازی ثبت نشده
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
زیبا صدایم کن
معرفی کوتاه کتاب کودک زیبا صدایم کن نوشتهی فرهاد حسن زاده
فراواقعیت تنها در ذهن ما واقعیت دارد
مروری بر کتاب امروز چیزی ننوشتم نوشتهی دانیل خارمس
هیچ چیز تحت کنترل نیست
مروری بر کتاب کاجزدگی نوشتهی ضحی کاظمی
کتاب های پیشنهادی