کتاب برادر انگلستان
کتاب برادر انگلستان
1 عدد
تلفن خانه عموجان از این تلفنسیاههای قدیمی بود. شمارهاش به گمانم با دو شروع میشد. اولش دو تا دو داشت. قديمها شمارهتلفنها چهار رقم بیشتر نبودند. و عمو آن روزها چه پزی میداد که رئیس تلفنخانه دامادش بود و به او شماره رند داده بود. برای همین شمارهاش را به همه میداد و از کل صبح تا بوق سگ زنگ تلفن خانهاش قطع نمیشد. خیلی هم پرچانه بود. با همه گرم میگرفت. دخترها را خیلی زود شوهر داد و رفتند خانه بخت. آخرین دخترش٬ رودابه٬ وقتی بیست سالش شد٬ عمو٬ شب تا صبح سرکوفت میزد که «دختر نباید عزب بماند.» همان سال٬ رودابه را هم عروس کرد تا در ان خانه دراندشت فقط خودش بماند و زنعمو و گاه گداری سلطان. تا زن و شوهر با خیال راحت از صبح تا شب همه گناهان عالم را به گردن هم بیندازند و از هم نگذرند؛ بهخصوص سر قضایای سلطان که اصلا همه دعواها سر آن شازده پسر بود...
صفحه ۳۷