کتاب ببر سفید
کتاب ببر سفید
من از دیدن چلچراغ به وجد میآیم. چرا نیایم، من انسان آزادی هستم، میتوانم هرچند تا چلچراغ که دلم بخواهد بخرم. دلیلش این است که چلچراغ نمیگذارد مارمولکها به اتاق نزدیک شوند. باور بفرمایید، قربان. مارمولکها از نور خوششان نمیآید، برای همین تا چشمشان به چلچراغ میافتد، دیگر جلو نمیآیند.
نمیدانم چرا سایرین مدام چلچراغ نمیخرند و همه جا آویزان نمیکنند. آدمهای آزاد قدر آزادی را نمیدانند، موضوع این است.
گاهی توی آپارتمانم هر دوتا چلچراغ را روشن میکنم و وسط آن همه نور دراز میکشم و شروع میکنم به خندیدن. انسانی در اختفا و در عین حال در محاصره چلچراغها!
کدام شرلوک هولمز را میشناسیم؟
مروری بر کتاب داستانهای شرلوک هولمز: نشانهی چهار، مردان رقصان و پنج داستان دیگر نوشتهی آرتور کانن دویل
«اما هیچکدام از آنها پدر نبود.»
درباره کتاب بازگشت اثر هشام مطر
«یعنی چه که بروم بیمارستان؟ من که چیزیم نیست.»
بخشی از کتاب «اینجا همه آدمها این جوریاند» اثر لوری مور