کتاب بازگشت
کتاب بازگشت
1 عدد
سام میان عشق به
ماه سیما و گریز از او دست و پا میزد. جایی خوانده بود: «مادر (مادر عاشق) اژدهای
هفتسر است. هر سرش را بزنی، سر دیگرش بلند میشود.»
برگشته بود تا با این اژدهای درونی بجنگد و بند نافی نامرئی را که دور گردنش پیچیده بود، پاره کند. چشمبادامی را همراه خودش آورده بود تا سپر بلایش باشد. رفتن به آمریکا و دور شدن از ماهسیما برایش کافی نبود. هر جا میرفت، سایه او را پشت سرش حس میکرد. سال اول با دختری آمریکایی آشنا شد. دختر خانم برایش غذا میپخت و لباسهایش را اتو میکشید. مراقب سلامتیاش بود و مدام از خواص معجزهآسای گیاهان چینی و خزههای دریایی برایش میگفت. یک قاشق از شربتی بدطعم، تقویتکننده هوش و حواس، به خوردش میداد. سام هر بار که به او نگاه میکرد، ماهسیما را میدید و حضور او را در کنار خودش حس میکرد. رابطهاش را با دخترخانم آمریکایی قطع کرد، همه معجونهای شفابخش را توی سطل آشغال ریخت و نفس راحت کشید.
صفحه 66