کتاب اگر شبی از شب های زمستان مسافری
کتاب اگر شبی از شب های زمستان مسافری
یک خط مشترک هست: از یکسو اشخاصی که کتاب را درست میکنند و ازسوی دیگر آنهایی
که آن را میخوانند. میخواهم به شرکت خودم در گروه خواننده ادامه دهم و برای این
کار، مراقبم که همیشه خودم را در این سوی خط نگه دارم. وگرنه لذت بیغرض خواندن،
دیگر وجود نخواهد داشت، یا دستکم به چیز دیگری تبدیل میشود که همان چیزی نیست که
من میخواهم، مرزی نامشخص است که مایل است خود را به کناری بکشد: دنیای کسانی که
حرفهشان کتاب است همیشه پرجمعیت است و تمایل دارد که خود را با خوانندهها وفق
دهد و به وضوح، خوانندهها هم بیش از پیش هستند. اما بهنظر میرسد تعداد اشخاصی
که برای تهیه کتابهای دیگر، از کتاب استفاده میکنند در حال رشد است و بیش از
تعداد کسانی است که کتابها را برای خواندن دوست دارند. همین و تمام. میدانم اگر
حتی بهطور تصادفی از این حد بگذرم، این خطر هست که در این کشاکشی که اوج میگیرد،
گم شوم. نتیجه اینکه: حتی برای چند دقیقه هم، پایم را در سازمان انتشاراتی نمیگذارم.