کتاب البته که عصبانی هستم
کتاب البته که عصبانی هستم
2 عدد
همان طور که صدا را قطع میکردم به همسایهها نگاه کردم. بعد تهته مغزم، به لطف بینش معیوبم، آینده نزدیک را خیلی کوتاه دیدم: حس کردم میدانم چه کسی اول دندانش را فرو میکند توی گلوی دشمن، چه کسی دوران جنگ را مقابل تلویزیون میگذراند، چه کسی بیفوتِ وقت همسایهاش را لو میدهد، چه کسی زخمهای مجروحان ناگزیر را تیمار میکند، چه کسی جلوی افسردگی به زانو درمیآید، چه کسی مردم را میشوراند و چه کسی راه پول درآوردن از این اوضاع را مییابد. شاید بهتر بود آنجا، در آن زیرزمین، الفبای جنگ را میآموختم. ولی من توهمات گذرایم را مثل اسکناس بیاعتبار سپردم به باد.
صفحه ۳۸
مروری بر کتاب البته که عصبانی هستم نوشته دوبراوکا اوگرشیچ را در آوانگارد بخوانید.