کتاب اسم شب، سیاهکل
کتاب اسم شب، سیاهکل
در موعد قرار، این بار حمید اشرف به تنهایی راهی رشت شد تا در آنجا به اسکندر رحیمی ملحق شود. در یکی از روزهای اواخر مهرماه حمید اشرف به اتفاق او به بازار رشت میروند. آن دو پس از خرید مواد غذایی، با یافتن یک کارگاه جوراببافی بافت کشبافهای مورد نیاز برای کت پردار را برای همان روز سفارش میدهند. آن دو یک شب را در خانه پدری منوچهر بهاییپور در لاهیجان بهسر میبرند و روز بعد با مینیبوس راهی سیاهکل میشوند. محل اسکان آنها خانه ایرج نیری بود. حمید اشرف مینویسد:
از سیاهکل تا دهکدة «شبخوسلات» را باید با مینیبوسهای کهنهتری که در جاده رفت و آمد میکردند طی میکردیم. پس از پیاده شدن از ماشین، یک کیلومتر راه پر از گل و لای را که از میان مزارع برنج میگذشت پیمودیم. هوا مرطوب و سرد بود و باران به آرامی میبارید. خود را به منزل نیری رساندیم. این اولین و آخرین ملاقات من با نیری بود. جوانی بود بلندقامت و خوشسیما و بسیار سادهدل و مهربان، من با دیدن او از خود میپرسیدم آیا مشکلات کاری را که شروع کرده است میداند یا فقط شور و شوق انقلابی انگیزه او در اقدام به پذیرفتن این راه شده است.
صفحه ۲۹۱دربارهی کتاب اسم شب سیاهکل نوشتهی انوش صالحی
نیروانای سعادت
مروری بر کتاب در باب حکمت زندگی نوشتهی آرتور شوپنهاور
ده کتاب برتر دربارهی افراد گمشده
این داستانهای منقطع که هم در رمانها و هم در زندگی واقعی اتفاق میافتند، به شدت تأثیرگذار و کلیدی برای یک اضطراب جهانی هستند
دوستی که در قلب باقی میماند
معرفی کوتاه کتاب کودک یولانته در جستجوی کریسولا نوشته سباستین لس