کتاب از گمشدگی تا رهایی
کتاب از گمشدگی تا رهایی
فروغ خود در حرفهایش این شناخت را نشان داده است و میگوید:
من به دنیای اطرافم، به اشیا و آدمهای اطرافم و خطوط اصلیِ این دنیا نگاه کردم و آن را کشف کردم و وقتی خواستم بگویمش دیدم کلمه لازم دارم، کلمههای تازهای که مربوط به همان دنیا میشود. اگر میترسیدم، میمردم؛ اما نترسیدم، کلمهها را وارد کردم...
کلمهها که وارد شدند در نتیجه احتیاج به تغییر و دستکاری در وزنها پیش آمد. اگر این احتیاج پیش نمیآمد تأثیر نیما نمیتوانست کاری بکند... من أول باید کشف میکردم که چطور شد نیما به آن زبان و فرم رسید.
(فرخ زاد ۱۳۴۳: ۴۷)