کتاب ارباب و بنده
کتاب ارباب و بنده
3 عدد
اما هوای خواب نداشت. دراز کشیده بود و فکر میکرد و فکرش فقط در اطراف یک چیز دور میزد، که یگانه هدف و معنای زندگی و تنها مایهی دلخوشی و غرورش بود و آن این بود که چه قدر دارایی تاکنون به هم زده است و چه قدر در آینده میتواند بهدست آورد و دیگر آشنایانش چه قدر پول گرد آوردهاند و میآورند و او نیز در آینده از آنها عقب نخواهد ماند و از آنها بیشتر بهدست خواهد آورد. خرید جنگل گریشکینو برای او اهمیت بسیار داشت. امیدوار بود که با این معامله یکباره شاید ده هزار روبل سود کند و شروع کرد قیمت جنگلی را که پاییز گذشته آمده و درختهای دو دسیاتین آن را یکیک شمرده بود در ذهن حساب کردن و در دل میگفت: «چوبای بلوط برای سرندهی سورتمه جون میده. البته برای تیر و الوار ساختمونم بهتر از اون نمیشه. هر دسیاتین به قدر سی ساژنم هیزم برام میمونه. یعنی از هر دسیاتین دستکم دویست و بیست و پنج روبل دستمو میگیره. جنگل روهم پنجاه و شش دسیاتینه، یعنی میشه پنجاه و شش تا صدتا و پنجاه و شش تا صدتا و پنجاه و شش تا ده تا و پنجاه و شش تا ده تا و پنجاه و شش تا پنج تا»
صفحه ۵۸