کتاب ابتکار گورخر خالخالی
کتاب ابتکار گورخر خالخالی
1 عدد
صحنه یک
اسم من بازیل است. زندگیام را نامتعارف آغاز کردهام. از پا متولد شدهام.
آیا به همین دلیل است که همیشه احساس میکنم از سیارة دیگری آمدهام؟
بعد از چهل و دو سال زندگی، گمان میکنم امروز بهتر میدانم از چه جنس چوبی ساخته شدهام. مسلماً بیشتر چوبِ پدر ژپتو است تا چوب مبلمان آیکیا.
پنج سالم که بود دوست داشتم به تنهایی تمرینِ خواندن کنم.
در شش سالگی پس از تعقیب و گریز دیوانهوار با همکلاسیهایم در زمین بازی، نفسبریده ایستادم و دو انگشت را روی رگ گردن گذاشتم تا نبضم را بگیرم و گفتم:
- وای! قلبم خیلی تند میزنه!
دختری که آنقدر مقابلش ضعف داشتم که عاشقاش شوم - و بهنوعی بلوغ عاطفی زودرس هم دچار بودم - سمت من برگشت و قهقههزنان و با تمسخر گفت:
- نه، خنگ خدا! قلب اونجا نیست، اینجاست!
صفحه ۱۵