کتاب آداب بی قراری
کتاب آداب بی قراری
سعی میکرد حرکت دست و پا هماهنگ باشد؛ همزمان با ضربهی پا، پرتاب دستها به جلو. به کف استخر که دست زد، خودش را رها کرد تا بالا بیاید. نرسیده به سطح آب، حس کرد هنوز نفس دارد. چرخید، دوباره به سوی کف استخر رفت. عاشق این حرکت شده بود و اولین باری که توانسته بود خودش را روی آب نگه دارد، بارها و بارها در عمیقترین جای استخر آن را انجام داده بود، بیذرهای احساس خستگی. میخواست با یک بار نفسگیری دو بار تا کف استخر برود و برگردد. توانست دوباره دست به کاشیهای کف برساند، اما هرچه کرد دستش جدا نشد. انگار میخ شده بود به کف، مثل تمرین بعد از حرکت فلوتینگ که مربی بهش گفته بود ریهها را خالی کند و زیر آب برود.
صفحه ۱۰۰