کتاب آتش زندان
نویسنده: ابراهیم دمشناس
راپسودیِ سفرار
پرده را کشید و نشست، به همسفرش گفت: به من گوش بده، از خراسان برایت بگویم.
یادداشت مینوشت، نگاهی کرد و گفت: حالا؟ دارم میرم ببینمش.
«بدون كلمات من، نمیبینیش؛ میروی اما نمیبینیش.»
لبخند زد و به کاغذ برگشت. رستم روی تخت دراز کشید، «به اندازهای که تریاکیها میکشند، تو مینویسی؛ تو گوشِ شنیدن نداری.»
«چرا دارم، بعد از این.»
و قلمش را رقصاند، نه، آن را دواند، حرکت قطار بود که آن را میرقصاند.
بندر ماهشهر
(معشور، ماچول، ماچوله، مهرویان، ریواردشیر...
مسافر اگر سفرنامه بنویسد از شهر خود چه میتواند بنویسد؟ چه آن را از پشت شیشهی ملکوک قطار ببیند، چه از پسای گرمای لرزان؟ نوشتن از اینجا، اسباب اِرنَکی و مسخرهبازی است؛ مگر آدم به شهر خودش سفر میکند؟ اینگونه، آغاز و پایان هر سفرنامهای، حضرنامه است. این تمسخر از آنجا آب میخورد که ظاهراً مخاطبان سفرنامهنویس، همشهریانش هستند و بس! ماهشهر همانطور که از هزار و یک نامش پیداست مدام پوست انداخته مثل یک گُنکار.
صفحه ۲۵۹- نام کتاب: آتش زندان
- ناشر : نیلوفر
- تعداد صفحات: 784
- شابک: 9789644487101
- شماره چاپ: 2
- سال چاپ: 1399
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز,رقعی
- دسته بندی: داستان فارسی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
ده کتاب برتر دربارهی افراد گمشده
این داستانهای منقطع که هم در رمانها و هم در زندگی واقعی اتفاق میافتند، به شدت تأثیرگذار و کلیدی برای یک اضطراب جهانی هستند
چند نفر از ما، حقوق کودکان را میداند؟
مروری بر کتاب کودک حق دارم فرهنگ داشته باشم نوشتهی آلن سر
یگانهوحشی
معرفی نمایشنامه آیلف کوچولو نوشتهی هنریک ایبسن
کتاب های پیشنهادی