یک سوال مانده تا تغییر!

مروری بر نمایشنامه‌ی آدم آدم است از برتولت برشت

حجت سلیمی

شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸

آدم آدم است

« پولی      جیپ بر می‌گردد.

جس      جیپ به ما خیانت نمی‌کند.

پولی      همین که حالش جا آمد بر می‌گردد.

اوریا      از کجا معلوم؟ در هر حال تا وقتی جیپ برنگشته ناگزیر این دلال را باید دم دستمان نگه داریم.

جس      او همین‌جا است.

پولی      لابد بعد از یک خواب شبانه روی صندلی چوبی از سرما یخ زده است.

اوریا      حال آن‌که ما دیشب خوب خوابیدیم و حالا سرحالیم.»[1]

نمایش‌نامه آدم آدم است مانند شمشیر دو لبه است که از یک طرف به مسخ شدن آلمانی‌ها توسط هیتلر و حزب نازی معترض است و از طرف دیگر مسئولیت کشتار انسان‌های بی‌گناه را در جنگ جهانی دوم از آلمانی‌ها سلب می‌کند و با نمایش‌نامه‌ای با درون‌مایه‌ی طنز قصد دارد که جنایات آلمانی را کم‌رنگ جلوه دهد.

گالی‌گی[2] یک روز صبح در خانه‌اش روی صندلی راحتی‌اش نشسته و به همسرش می‌گوید که «زن عزیز! تصمیم گرفته‌ام امروز چون درآمدمان اجازه می‌دهد یک ماهی بخرم. این کار برای حمالی[3] که خیلی کم سیگار می‌کشد و تقریبا هیچ‌گونه اعتیادی ندارد پا از گلیم دراز کردن نیست!».[4] و این شروع روایت خاص برتولوت برشت از زندگی گالی‌گی است. حمال ساده‌ای که وجودش روی صحنه قطعه قطعه می‎‌شود. 

بزرگترین معضلش اینست که نمی‌تواند نه بگوید! اول به جای ماهی، خیار می‌خرد. به جای اینکه حداقل همان خیار را به خانه و پیش زنش ببرد، تصمیم می‌گیرد برای نجات جان جوخه سربازان کاری بکند. چرا که یکی از سربازهای جوخه 4 نفره‌ حین دزدی­شان از معبد خدای زرد، در آنجا گیر افتاده و اگر تا سرشماری بعدی کسی جای او نباشد، سه نفر باقیمانده اعدام می‌شوند. در ادامه، نیاز سربازان به حضور دائمی گالی‌گی باعث می‌شود تلاش کنند تا اورا برای مدت زمان زیادتری نزد خود نگه دارند.

نمایشنامه آدم آدم است از برتولت برشت

در تمام این مراحل این خود گالی‌گی است که نمی‌تواند "نه" بگوید! اوست که پذیرفته که حتما همه‌چیز باید به این شکل باشند. گالی‌گی، رفته رفته هویتش را از دست می‌دهد و از خود بیگانه می‌شود، تا جایی که حتی همسر خود را دیگر نمی‌شناسد. پس از آن با کلک هوشمندانه‌ای او را مجبور می‌کنند که بپذیرد آن سرباز مفقود است. درواقع ترکیب حماقت و ساده‌لوحی خاص گالی‌گی است که داستان را به پیش می‌برد. اگر یکی از این دو خصیصه در او وجود نداشت، ماهی را خریده و به خانه بازگشته بود و تا آخر عمرش گالی‌گی باقی می‌ماند.

آدم آدم است اولین نمایشنامه‌ی برشت در سبک ابداعی‌اش (روایی[5]) است. سرشار از تکنیک‌های خاص برشت و بهترین نمونه برای آشنایی با شیوه‌ی خاص اوست.

مهم‌ترین ویژگی این سبک، رعایت دائمی ویژگی فاصله‌گذاری[6] (یا بیگانه‌سازی[7]) است. به این معنی که ذات مصنوعی تکنیک‌های نمایشی و تئاتری، برخلاف پیشینیان، نه‌تنها حذف نمی‌شود بلکه روی آن‌ها تأکید ویژه‌ای شده و پررنگ‌تر می‌‌شوند. از این‌رو مخاطب از درگیری احساسی به دور شده و فکرش زودتر از احساسش به کار می‌افتد.

جمله‌ی اول، کاراکتر گالی‌گی را بی‌هیچ پیچیدگی و تکنیک خاصی با صراحت محض معرفی می‌کند. «من گالی‌گی هستم، من ساده هستم، من کم سیگار می‌کشم، من حمال هستم، من سعی می‌کنم پایم را از گلیمم دراز نکنم». در پایان داستان هیچ‌کدام از این گزاره‌ها دیگر صدق نمی‌کند. در بیشتر نمایش‌های برشت، معرفی کاراکترها به این شیوه است. شاید این میراث رسیده از شرق (بخصوص چین و درام مکتب جنوبی) باشد؛ کاراکترها در آن نوع نمایش، به‌محض ورود به صحنه، خودشان را در قالب یک دوبیتی معرفی کرده و نویسنده با خیالی راحت به گره‌های داستانی و نقاط مهم‌تر داستان می‌پردازد.

از دیگر ویژگی‌های برشتی آن‌که مثلاً یک جایی از نمایش، عملا یکی از بازیگرها از نقش خارج شده و از زبان خود نویسنده به صورت کاملا مستقیم جان کلام و عصاره‌ی نمایش را اعلام می‌کند:

«آقای برتولت برشت ادعا می‌کند که آدم آدم است: این چیزی است که هرکس می‌تواند ادعا کند. ولی آقای برشت ثابت هم می‌کند که با انسان به دلخواه خیلی کارها می‌توان کرد. امشب اینجا انسانی مانند اتومبیلی اوراق خواهد شد. بی آنکه دراین میان چیزی از کف بدهد. آدم از نزدیک معاینه می‌شود. به هر منظوری که اوراق و سوارش کنند، باز هیچ پشیمانی‌ای به بار نخواهد آمد. اگر مراقب نباشیم ممکن است یک شبه از او قصابی بسازند. آقای برتولت برشت امیدوار است که زمینی که روی آن ایستاده‌اید را چون برف آب‌شدنی بدانید. و از دیدن گالی‌گی حمال دریابید که زندگی در این دنیا چه خطرهایی دارد.»[8]

صحنه پایانی (صحنه 9) یکی از تاثیرگذارترین قسمت‌های این نمایش است. این صحنه دقیقا مثل یک موسیقی پست راک، با یک پیش‌درآمد با حضور گالی‌گی و عدم حضور جرایا جیپ (سرباز مفقود) آغاز می‌شود. بعد با شش بخش به پیش رفته و رفته‌رفته اوج می‌گیرد و در آخر دیگر گالی‌گی وجود ندارد و به جای آن جرایا جیپ موجودیت یافته است.

در واقع برشت استاد خلق دیالکتیک است. به شما کمک می‌کند که تفکر خود را درباره تمام مسائل هستی به کار بیندازید و بی‌چون و چرا چیزی را نپذیرید. "سوال" است که پیشرفت انسان‌ها را تضمین می‌کند. سوال است که تخیل را آزاد می‌کند. این تخیلِ آزادشده می‌تواند تمام نسخه‌های واقعیت را برای خود بسازد و از میانشان بهترین را برگزیند. بعد آن را با واقعیت فعلی مقایسه کرده و در صورت عدم تطابق، سعی بر تطبیق واقعیت حاضر با واقعیت ایده‌آل بکند.

اینجا دقیقا جایی است که راه برشت از ارسطو و قالب درامش جدا می‌شود. ارسطو دست به توصیف جهان و پذیرش نیروهایی چون سرنوشت و غیره می‌زند. اما برشت می‌گوید چرا توصیف کنیم؟ چرا سرنوشت را مقصر بدانیم؟ تغییر لازم است. واقعیت و ماهیت جهان همواره در حال سیلان مستمر است. چرا ما نباشیم؟ باید باور کنیم که واقعیت همواره می‌تواند به شکل دیگری هم باشد. باید شما از بیرون به گالی‌گی نگاه کنید و بگویید اگر او بودید چه کارهایی را می‌کردید و چه کارهایی را نمی‌کردید. "فکر کنید" که چگونه می‌شد همه‌ی این‌ها را تغییر داد.

گالی‌گی با همه‌ی ساده‌لوحی‌ای که در وجودش دارد، خصلت پاکی در او نهادینه شده است. او انسانی ساده و صادق است که هیچ پیچیدگی‌ای در ابعاد شخصیتی او نیست. از اول کار صادقانه به همه می‌گوید که « من فقط آمده ‌بودم ماهی بخرم»؛ همین! نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر! نه مشروب می‌نوشد نه فاسد است؛ تنها گناهش همین است که نمی‌تواند نه بگوید.

به رودی که خسته و سنگین می‌گذرد

می‌توانی بارها چشم بدوزی

ولی آنچه می‌بینی هیچ‌گاه آب پیشین نیست

حتی قطره‌ای از آبی که می‌گذرد

هرگز به سرچشمه‌اش باز نمی‌گردد

پس به موجی که بر پایت می‌شکند

درنگ مکن

چه، تا پایت در آب است

موجهای دیگری بر آن خواهد شکست

برتولت برشت در این نمایشنامه عزم آدمی را نشانه می‌گیرد. روایت او، روایت اراده‌ی چندهزارساله‌ی انسان است که همیشه به یک شکل در مقابله با مشکلات بیرونی واکنش نشان داده است. انسان‌ها به گونه‌ای زندگی را دوست دارند که بارها و بارها می‌شکنند و به انتهای ناتوانی می‌رسند؛ اما از موضع خود دست نمی‌کشند و راهی جز تحمل برای دستیابی به اندک لحظه‌های زیبا نمی‌یابند. گویی از دست دادن حتی به بهانه‌ی به دست آوردن آزادی و بصیرت به گونه‌ای سخت است که انسان را در جای خود میخکوب کرده است. برداشت‌ها و توصیفات متفاوت و منحصر به فرد این نویسنده‌ی بزرگ، یکی از مهم‌ترین قوت‌های نمایشنامه‌ی آدم، آدم است محسوب می‌شود. او به خوبی بلد است تا با مخاطب خود بازی کند و دست او را هنگام فکر کردن و قضاوت کردن بخواند و سپس برداشتی متفاوت با آنچه ارائه می‌دهد که در ذهن مخاطب است.

این نمایشنامه نمی‌تواند محدود به عصر گذشته و حال باشد. برتولت برشت قادر است تا یک اثر برای همه‌ی اعصار بنگارد و هر انسانی در هر عصری می‌تواند از خواندن آن لذت ببرد. تجربه‌ی برشت در کارگردانی و تئاتر توانست به یکی از نقاط قوتش در خلق نمایشنامه تبدیل شود. بی شک نبوغ بالای برشت دلیل نوآوری‌هایش در داستان نویسی است؛ اما این موضوع که او در کارگردانی و تئاتر تجربه‌ داشته نیز باعث پخته‌تر شدن و کامل‌تر شدن آثارش شده است. برتولت برشت معتقد است که باید به مخاطب معنا داد، برخلاف تصور، مخاطب نقش بسیار پررنگی در جهت دادن و تأثیرگذاری داستان دارد و باید با آن‌ها ارتباط مؤثر و محکم برقرار کرد. توانایی دیگر برتولت برشت در طنز است. او از طنز به طور نامحسوس مانند یک سلاح  و ناگهان در جای مناسب از آن استفاده می‌کند و داستان را تکان می‌دهد. بی شک نگارش چنین نمایشنامه‌ای تنها از عهده‌ی برشت برمی‌آمد و نگاه تیز و موشکافانه‌اش نسبت به انسان، جنگ و صلح و… جای خالی نمایشنامه‌ای کامل را پر کرده است.


[1]- (برشت، 1400: 81)

[2] Galy Gay

[3] باربر

[4] صحنه اول از نمایشنامه آدم آدم است

[5] Epic

[6] Verfremdungs effekt (آلمانی)

[7] Alienation

[8] بخش گفتار در آدم آدم است، پیش از صحنه 9


برتولت برشت، آدم آدم است، چاپ سوم ،مترجم امین مؤید ، نشر اشاره

دیدگاه ها

کاربر مهمان ۱۴۰۲/۰۱/۲۴

درود. چگونه اولین نمایشنامه‌ی چپ برشت، در دهه‌ی ۱۹۲۰، به حزب نازی ربط دارد؟! برشت، مصاحبه‌ای در سال ۱۹۲۷ دارد که درباره‌ی این نمایشنامه صحبت می‌کند. یک کمدی، با نظریه‌ای جدید در اجراست که رویکردی جهانی دارد. نکته‌ی دیگر، عنوان این اثر است. در زبان انگلیسی: انسان برابر با انسان است؛ اما در زبان خودمان، اولین مترجم، اشتباهی انجام داده عجیب.‌ آدم؟! ترجمه‌ی درست آلمانی: انسان، انسان است. نکته‌ی بعدی، درباره‌ی عدم ترجمه‌ی اصطلاحات نظری است. خیلی بهتر است که از تئاتر اپیک، استفاده کنیم مانند تئاتر ابسورد یا تئاتر پست‌دراماتیک. با تشکر از شما و آرزوی موفقیت.

پرسش های متداول

نمایشنامه آدم آدم است مانند شمشیر دو لبه است که از یک طرف به مسخ شدن آلمانی ها توسط هیتلر و حزب نازی معترض است و از طرف دیگر مسئولیت کشتار انسان های بی گناه را در جنگ جهانی دوم از آلمانی ها سلب می کند.

برتولت برشت در این نمایشنامه عزم آدمی را نشانه می گیرد. روایت او، روایت اراده چندهزارساله انسان است که همیشه به یک شکل در مقابله با مشکلات بیرونی واکنش نشان داده است .

مطالب پیشنهادی

مرثیه‌ای برای تنهایی

مرثیه‌ای برای تنهایی

مروری بر نمایشنامه‌ی بهار 71 نوشته‌ی آرتور آداموف

گذشته در مدد آینده

گذشته در مدد آینده

مروری کوتاه بر نمایشنامه‌ی فرشته‌ی تاریخ از محمد رضایی‌راد

شکوهِ شگفتِ حقیقت

شکوهِ شگفتِ حقیقت

مروری بر نمایشنامه مالی سویینی نوشته‌ی براین فری‌یل

کتاب های پیشنهادی