مثل آب برای شکلات داستانی عامیانه و سرگرم کننده است که در آن از ملودرام و رئالیسم جادویی به زیبایی در کنار هم استفاده شده است. شخصیتهای پر جنب و جوش داستان به خوبی به تصویر کشیده شدهاند و روایت جالب داستان توجه خواننده را جلب میکند. لورا اسکوئیول استادانه شیوهی زندگی زنان در مکزیک قرن گذشته و خانوادههایی را بیان کرده است که در آن زمان بسیار سختگیرانه و متعصبانه عمل میکردند.
این کتاب مانند ماههای سال به 12 فصل تقسیم شده و هر فصل با یک روش سنتی پخت غذای مکزیکی شروع میشود. در بعضی از فصلهای پایانی کتاب حتی دو روش پخت وجود دارد. نویسنده داستانها و طرز تهیه خوراکها را به شکلی ماهرانه در هم بافته است.
وقتی رمان میتواند به شکل یادداشتهای روزمره یا نامههای دو دوست به یکدیگر نوشته شود چرا در قالب یک کتاب آشپزی نباشد؟ آراستن روایت به «خوراک بلدرچین در سس برگ گل سرخ»، «دلمهی فلفل چیلی با سس گردو» و «قیمهی بوقلمون با بادام و دانهی کنجد» چه ایرادی دارد؟ مگر نه آنکه فرانسیس بیکن گفته برخی کتابها باید چشیده شوند؟[1]
مثل آب برای شکلات سرگذشت زنی مکزیکی به نام تیتا است که کودکیاش را در آغوش ناچا، آشپز و خدمتکار مهربان خانه، در آشپزخانه و در میان عطر و بوی خوراکها و چاشنیها و ادویهها گذرانده و در جوانی به آشپزی بینظیر و پرشور تبدیل شده که خوراکهایش را با ترکیبی از خواربار و احساساتش آماده میکند؛ احساساتی که میتوانند مزه و روح خوراک را تغییر دهند و از آن سمی کُشنده یا مائدهای بهشتی بسازند. آشپزی برای تیتا روشی است برای بیان آنچه در درونش میگذرد. برای لوبیاهای خشمگینی که شاهد دعوای او و خواهرش بودهاند و خیال پخته شدن ندارند آواز میخواند تا دلشان شاد و اندوهشان برطرف شود و نرم شوند. با گلبرگ گلهای سرخ پیشکشی معشوقش، همان گلهایی که آنقدر آنها را به خود فشرده که خارهایشان دستها و سینهاش را زخمی کردهاند، سس برگ گل سرخی آغشته به خون زخمها درست میکند که وقتی خواهرش از آن سس میچشد به تب و تاب میاُفتد و بیقرار میشود و از خانه میگریزد. مهمانان جشن ازدواج خواهر بزرگترش با خوردن کیک عروسی دستپخت او، که با خون دل و اشک چشم تدارک دیده، به «طلسم زاری» دچار میشوند و برای شوربختی او میگریند؛ برای عشقی ناکام و سرنوشت زنی که به رسمی کهن و زیر نفوذ مادری سنتی و مستبد از عشقش جدا افتاده است. او تنها به این خاطر که کوچکترین دختر خانواده است، حق عاشق شدن و ازدواج ندارد و محکوم به ماندن در خانهی مادری و پرستاری از مادر در کهنسالی است. مادری که حتی پس از مرگ، روحش او را میپاید تا مبادا رسوم خانوادگی را زیر پا بگذارد. تیتا میراثدار سنتها و رسوم ویرانگری است که بر نسل پیش از او، یعنی نسل مادرش، آوار شدهاند و اکنون دختران آنها نیز باید بار این سنتها را به دوش بکشند.
در این کتاب میتوانیم به چند موضوع زمینهای اشاره کنیم: رشد فردی، خشونت، عشق و شور، عصیان و غذا. تیتا در ابتدای رمان دختری مطیع است؛ اما هرچه داستان به پیش میرود او میآموزد در برابر رفتار ناعادلانه مادرش واکنش نشان دهد و درونیات خود را ابراز کند. او با آشپزی احساسات خود را بروز میدهد و به واسطهی این هنر است که با خواستههای مادرش کنار میآید. ما در تمام مسیر رشد شخصیتی او را همراهی میکنیم. ماما النا برای اینکه تیتا را وادار به انجام کاری کند، معمولا به خشونت متوسل میشود. بهخصوص برای کارهایی که به زندگی خواهر تیتا و شوهرش مربوط میشود.
عشق میان تیتا و مرد همسایه که در ابتدای رمان به تصویر کشیده میشود، توسط ماما النا سرکوب شده است. در موازات این روایت ما با زمینه داستانی انقلاب مکزیک روبهرو هستیم. دورانی است که قدرت کشور در دستان گروه اقلیت بوده و مردم هیچ نیرویی برای ابراز خویش نداشتند. گویی ماما النا نماینده گروه اقلیت زورگوی مکزیک و تیتا نماینده مردم بیصدا باشد.
تیتا که خواستههای مادرش را پذیرفته و در نقش دختر خانهدار ساکتی فرو رفته است، کمکم راه ابراز خود را پیدا میکند. او احساسات خود را چنان در غذاهایش جاری میکند که افرادی که آن غذا را میخورند، دستخوش احساسات مشابه میشوند و از آن تاثیر میپذیرند. گویی این روش ابراز احساسات رازآمیز تیتا شورشی است علیه سرکوب احساساتش توسط ماما النا. تیتا عشق خود را از طریق غذا پختن و سهیم کردن دیگران در غذاهایش به جهان اطراف تقدیم میکند. طبیعت جادویی غذاهای تیتا به قلب و جان و فکر کسانی راه مییابد که با آنها همسفره میشوند.
رمان روایتی خلاقانه از کشمکشهای زنان یک خانواده با چاشنی بوها و مزههای خوراکهای عجیب و هوسانگیز مکزیکی است که در مرز خیال و واقعیت جریان دارد. داستان زنان تیرهبختی که ناچار در پشت درهای بستهی سنت روزگار میگذرانند. سنتهایی خشک و سختگیرانه که به آنها هیچ حق انتخابی نمیدهند و سرنوشت چندین نسل از زنان مکزیک را رقم میزنند.
مثل آب برای شکلات سرشار از غافلگیری و استعارههایی شیرین است که لبخند به لب مینشانند و مشتاقانه ما را به دنبال خود میکشند. در سرتاسر رمان بوی خوش و دلانگیز آویشن و بهارنارنج و میخک و عصارهی گل سرخ به مشام میرسد و خواننده را سر ذوق میآورد. و در نهایت چیزی که در یاد میماند نه تلخی روزگار رفته بر زنان داستان، که طعم دلچسب لحظههای جادویی و نابی است که اسکوئیول با آب و تاب تعریف میکند. چه کسی است که وسوسه نشود از روی دستورهای آشپزی کتاب خوراک بپزد؟
[1].Scott, Mary Augusta. (1908). The Essays of Francis Bacon. New York: Charles Scribner’s Sons, p. 234
لورا اسکوئیول، مثل آب برای شکلات ، چاپ دوم ،مترجم مریم بیات، نشر روشنگران و مطالعات زنان
دیدگاه ها
کتاب خوشمزه ای هست :)