فرض کن یک مشتزن حرفهای هستی که به همهچیز مشت میزنی. از هیچچیز نمیترسی و همه تو را دوست دارند، چون قویترین آدم شهری. احساس قدرت میکنی و کمکم از همهی قلهها بالا میروی. اما ناگهان تنهای تنها میشوی. دیگر کسی برایت هورا نمیکشد. چیزی برای مشتزدن باقی نمانده است.
دیگر مشتهای تو کسی را خوشحال نمیکند. قلبهای روی دستکش یادگار پدر هم کمرنگ و کمرنگتر میشود. چرا از آن دنیای پرشور و زیبا دور شدهای؟
پیشدرآمد مطلبی که خواندید بخشی از پشت جلد کتاب مشتزن بود. کتاب مشتزن در زمره آثار بسیار موفق تالیفی است که قصه مشتزنی را روایت میکند که دستکشهای پدرش را به دست دارد، دستکشهایی که روی آنها دو قلب کوچک گلدوزی شدهاند؛ قلبهایی که مادر مشتزن روی دستکشهای دوخته. مشتزن توی شهر حسابی محبوب است، همه او را دوست دارند، برای مسابقاتش هورا میکشند. دوستش دارند و او قهرمان شهر است. اما همهچیز کمکم تغییر میکند مشتزن تنها میشود و باید فکری به حال این تنهایی بکند. باید جوری مشت بزند که دوباره دوستانش کنارش باشند. کودکان با خواندن این کتاب با اولین موضوعی که آشنا میشوند مهار خشم است. قصه آنها را قدم به قدم با خشم آشنا میکند و کودکان در روند داستان با مفاهیمی همچون همدلی، نوعدوستی و اهمیت قدرت تفکر و تعمق آشنا میشوند.
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.