اگر میخواهید به یک سفر داستانی بروید و با وایکینگها سوار کشتی شوید حالا موقعیت خوبی است. لیلی دختر باهوشی است که هربار به یک یا چند کشور سفر میکند و در این کتاب هم به اسکاندیناوی میرود. او در هر کشور با ماجرایی روبرو میشود و بدون اینکه خودش بداند داستانی را برای خوانندگانش خلق میکند.
ماجرا از یک روز ساده شروع میشود. آن روز صبح یک کرهی جادویی و هیجانانگیز همراه با یک نامه به دست لیلی میرسد که قرار است او را به سفرهای جالبی ببرد. او ناگهان به دانمارک میرسد و قرار میشود در جشن نیمه تابستان شرکت کند. در این جشن توت فرنگیها نقش مهمی دارند اما لیلی متوجه میشود که همه توتفرنگیها ناپدید شدهاند. لیلی تصمیم میگیرد که توتفرنگیها را پیدا کند، پس در راه به سوئد و نروژ میرسد. اما او چرا باید این راه طولانی را برود؟ چه کسی باعث غیب شدن توتفرنگیها شده است؟
در این کتاب قرار است با فرهنگها و پوششها و غذاهای مختلف آشنا شویم.
بخشی از کتاب:
«لیلی خیلی زود به کپنهاگ رسید. عجب شهری بود! گلها در باد پیچ و تاب میخوردند. اسبها شیهه میکشیدند. لیلی به علفزار زیبا و سرسبزی رسید. از شادی بالا و پایین پرید. با خودش گفت: «چه شهر دلنشینی! توی شهر به این قشنگی چی شده که وایکینگها دزدی کردهاند؟»
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.