
این داستان کوتاه تصویری، داستان دخترکی کنجکاو است که به دنبال کشف شگفتیهای دنیا است. او همراه با پدربزرگش زندگی میکند و با هم به دریا و جنگل و گردش میروند. آن دو نظرات خود را دربارهی همه چیز با هم به اشتراک میگذارند. اما یک روز پدربزرگ میمیرد. این اتفاق با تصویری خالی از صندلی همیشگی پدربزرگ او نشان داده میشود.
بخشی از متن:« روزی روزگاری دختری بود مثل دخترهای دیگر. سرش پر از کنجکاوی دربارهی شگفتیهای دنیا بود. به ستارهها و به شگفتی دریاها فکر میکرد... و با پیدا کردن هر چیزی خوشحال میشد...تا اینکه روزی صندلی را خالی دید.»
بعد از این دخترک به فکر این میافتد که قلبش را در جایی امن بگذارد. او قلبش را در یک بطری شیشهای میگذارد و آن را به گردن خود میآویزد.
در ادامهی داستان دخترک دیگر به ستاره ها و دریاها فکر نمیکند. او بدون قلبش نمیتواند به این کنجکاویها و شگفتیها ادامه دهد. با وجود دست و پاگیر بودن بطری، او بزرگ میشود و روزی... به دختربچهای در ساحل برمیخورد که او هم مثل گذشتهی خودش به دنبال کشف شگفتیهای دنیا است.
دختر نمیتواند به سؤالات دختربچه پاسخ دهد پس به فکر درآوردن قلب خود از بطری میافتد.
داستان «قلب و بطری» یک کتاب تصویری است و با وجود کلمات و متن کوتاه به خوبی از عهدهی انتقال مفهوم سوگواری برآمده است. همچنین اشارهی بسیار مهمی به کنجکاوی کودکان و تأثیر همراهی والدین با کودک میکند.
خود داستان باعث حس کنجکاوی در مخاطب کودک است! کوتاه و خلاصه بودن آن و جزئیاتی که در تصاویر وجود دارد باعث میشود هنگام خواندن و دیدن کتاب توسط کودک با پرسشهایی از طرف او مواجه شوید. برخی از منتقدان، مرد در داستان را پدر دخترک میبینند و برخی پدربزرگ! در واقع در اولین تصویر کتاب میبینیم که مردی با سبیل و موی خاکستری و عصا در برف ایستاده است و در برخی از تصاویر شکل او متفاوت میشود.
گفتیم که زمانی که دختر داستان به دختربچهی در ساحل میرسد شاهد تکرار تاریخ و وجود بی نهایت کودک کنجکاو در سراسر دنیا هستیم.
در انتهای کتاب نیز دو برش از قلب واقعی انسان ترسیم شده که شاید همین پاسخ به پرسشی است که یکی از هزاران کودکی که کتاب را خوانده است مطرح کرده باشد.
اما نکته مهم این است که در آخرین صفحه و پس از اتمام داستانگویی نویسنده کارش با مخاطب تمام نشده!
و میخوانیم:«اما بطری دیگر خالی بود!»
و کتاب بعد از هربار خواندنش جالب و جالبتر میشود.

دربارهی الیور جفرز، نویسنده و تصویرگر کتاب
الیور جفرز، متولد ۱۹۷۷، هنرمند ایرلند شمالی، نویسنده و تصویرگری است که در حال حاضر در بروکلین زندگی میکند. او تحصیلات متوسطه را در کالج هازل وود به پایان رساند و سپس در رشته ارتباطات بصری از دانشگاه الستر در سال ۲۰۰۱ فارغالتحصیل شد.
وی کار خود را از نقاشی فیگوراتیو و تصویرسازی و تصویرگری کتاب شروع کرده است و آثار وی در نیویورک و موزه بروکلین، برلین و دوبلین و لندن و سیدنی و واشنگتون دیسی و در بلفاست به نمایش گذاشته شده است.
بیشتر محبوبیت او بهطور گسترده برای تصویرگری داستانهای خودش برای کودکان است که توسط نشر هارپر کالینز انگلیس و پنگوئن منتشر شده است. کتاب «چگونه یک ستاره بگیرم» منتشر شده در سال ۲۰۰۴ که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و کتاب «گم شده و پیدا شده» برنده طلایی ۲۰۰۶ نستله، جایزهی کتاب اسمارتیز و جایزهی کتاب بلوپیتر سال ۲۰۰۶ و برنده مدال کیت گرین وییت جایزهی ادبیات کودکان انگلیس و جایزههای بیشماری که این تصویرگر دریافت کرده است، گواه مسیر حرفهای اوست.
کتابهای الیور جفرز به زبانهای زیادی مانند آلمانی، اسپانیایی، فرانسوی، فارسی و دیگر زبانهای دنیا ترجمه شده است.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.