یک بچه قورباغه اینجاست که نمیخواهد بزرگ شود! داستان از زبان یک بچه قورباغه روایت میشود که دلش نمیخواهد بزرگ شود و خیالاتی دربارهی بزرگسالی در ذهنش میپروراند. او دربارهی بزرگشدن یک عالمه سوال دارد و همچنین با سوالاتی از سمت مادرش مواجه میشود و در طول داستان جوابهایش را پیدا میکند تا بتواند با بزرگ شدن کنار بیاید.
داستان با تصویری از یک قدسنج آغاز میشود که قورباغهی قصه مقابل آن ایستاده و دارد قدش را اندازه میگیرد. مادرش او را به خوردن غذا دعوت میکند و میگوید: «مگر نمیخواهی رشد کنی؟»[1] «رشد» کلمهای جدید برای کودکان است که در ادامه با دیدن تصاویر و خواندن گفتگوها بهتر مفهوم آن را درک خواهند کرد. قورباغه معتقد است که بزرگ شدن حوصلهسربر است چرا که «اول یک سانتی، بعد دو سانت، بعد سه و ...»[2] و این برایش هیچ جذابیتی ندارد. او در ادامه خودش را با مورچهها مقایسه میکند که همیشه کوچکاند و با بزرگ نشدنشان اتفاقی هم نیفتاده است!
او خیالش راحت است که همیشه مامانی حضور دارد که بتواند کمکش کند و او را این طرف و آن طرف ببرد. حالا چه قد بکشد و چه نه، چه فرقی میکند؟ ترجیح میدهد مامان باشد و او را ببرد همانجا که میخواهد؛ بالا، نزدیک درختها و قورباغههای درختی. اما دوست ندارد خودش این کار را انجام دهد. میگوید حتی اگر دستش به جایی نرسد از دوستان بزرگترش مثل فیل کمک میگیرد. این صحبتها مادرش را متعجب میکند؛ تا جایی که از او میپرسد: «من نمیفهمم کجای بزرگشدن انقدر بد است؟»[3] و قورباغه در جواب میگوید: «اگر بزرگ شوم دیگر نمیتوانم پاهایم را روی برگ قشنگم دراز کنم. سرم هم هی میخورد به این طرف و آن طرف. تازه، اصلاً تا حالا دیدهای فیلها توی قایم باشک برنده شوند؟ [...] اگر بزرگ شوم باید یک گوشه بنشینم و کاری نکنم.»[4]
قورباغه کوچولو خیلی از تصمیمش مطمئن است، پس برای اینکه جدیتش را به مادرش نشان دهد، روی یک خطکشِ درجهبندی احساسات که از 0 تا 10 شماره گذاری شده، عدد 11 را اضافه میکند و میگوید: «من اینجا هستم!»[5] او با اطمینان کارش را ادامه میدهد تا با دوستش خوک شروع به صحبت میکند و از نگرانیاش بابت بزرگ شدن میگوید.
خوک قصه خیالش را راحت میکند که بزرگشدن آنقدرها هم که قورباغه فکر میکند، بد نیست و خوبیهای خودش را دارد. در ضمن «برای بزرگ شدن لازم نیست همهی کارهای آدمبزرگها را انجام دهیم.»[6] حالا دیگر خیال قورباغه کوچولوی داستان راحت شده و با آسودگی به سراغ مادرش میرود و میگوید: «به نظرم بزرگ شدن آنقدرها هم بد نیست.»[7] و تصمیم میگیرد سوپی که مادرش از کرم و مورچهها برایش درست کرده را نوشجان کند.
آنچه کتاب میخواهد بگوید
در این داستان نویسنده کودکان را با کلمات و عبارات جدیدی مثل رشد، سانت، قدکشیدن و همچنین تفاوت بزرگ و کوچک آشنا میکند. اشاره به تفاوت اندازهی حیوانات مختلف مثل مورچه، فیل، قورباغه و خوک نشاندهندهی منحصربهفرد بودن هریک از موجودات است و به کودک یادآور میشود، با همهی شباهتهایی که موجودات مختلف با هم دارند، تغییراتی متفاوت از هم در بدنشان شکل میگیرد. غذاهایشان فرق میکند و شکل ظاهریشان متفاوت است.
قورباغه در این داستان از روزهای آینده که نمیتواند پیشبینیشان کند، ترس دارد. او فکر میکند با بزرگ شدن همهی بازیها و خوشگذرانیهایش را از دست میدهد؛ اما پرسوجو و گفتوگو با باقی افراد به او کمک میکند تا تصویر روشنتری از آنچه پیشروی دارد، به دست آورد.
دوست ندارم بزرگ شوم! داستان یکی از چالشهای روزمرهی والدین با کودکان است. بیمیلی به غذا خوردن و یا بیقراریهایی که گاه پیدا کردن دلیلش سخت میشود. این داستان کمک میکند تا کودکان از نگرانیهایشان صحبت کنند، به دنبال دلیل ناراحتی خود بگردند و با مطرح کردن آن برای حل مشکل قدم بردارند.
این کتاب را انتشارات مهرسا با همکاری نشر مهر و ماه نو برای گروه سنی 3 تا 9 سال منتشر کرده است. خالق این اثر دیو پتی نویسنده اهل کالیفرنیا و دانشآموختهی علوم سیاسی است. او علاوهبر نویسندگی نقاشی میکشد، طراحی میکند و به تدریس میپردازد. تصاویر این کتاب را مایک بولت تصویرگر کانادایی طراحی کرده است.
منابع: پتی، دیو. 1398، ترجمهی احمد تصویری، تهران: نشر مهرسا
[1]- پتی، 1398: 7
[2]- همان، 9
[3]- همان، 18
[4]- همان، 18 - 19
[5]- همان، 20
[6]- همان، 24
[7]- همان، 28
دیدگاه ها
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.